زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا در بازگشت به کربلا
سَرو رفتم از کنارت، قد کمان برگشتهام سبز رفتم مثل یک برگِ خزان برگشتهام سـوخـتـم بیسـایۀ تـو زیـرِ نـور آفـتـاب باز، حـالا زیر چـترِ سایـبان برگـشـتهام خاکِ روی قبر تو حیثیت عرشِ خداست از زمینِ پست، سوی آسـمان برگـشتهام باز هم مثل همیشه حال زینب را بپرس یا به چشم خود ببین که ناتوان برگشتهام نیمۀ من بودی و در نیم روزی کُـشتنت جانِ من بودی و حالا نیمه جان برگشتهام مستـندتر از منِ زینب نبـاشد مقـتـلی… روضهها را درک کردم روضه خوان برگشتهام رفتی و بر پیکرم رنگِ کبودی نقش بست بینشان رفتم از اینجا با نشان برگشتهام پیکرم را آب کرده داغ دوریات حسین! من شبیه پوستی بر استخـوان برگشتهام من که رزق آسمانها و زمین را میدهم از دیـارِ نـذری خـرما و نـان برگشتهام غیرت اللهم! تو رفتی حُرمت من خُرد شد از مـیان مجـلـس نامـحـرمان برگـشتهام داغـدارِ قـاریِ قـرآنـم و بـزم شـراب… از کنارِ تشت و چوب خیزران برگشتهام خواستم باشم امانت دار … آخر هم نشد من بدون دخـترِ شیرین زبان برگـشتهام |